نورانورا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

نورا

نوروز 1391

  بسم الله الرحمن الرحيم  يا مقلب القلوب والابصار  يا مدبر اليل و النهار  يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال  سال 91 هم از راه رسيد. من و بابا حميد خدارو هزار مرتبه شكر كرديم كه امسال هم مثل پارسال يه فرشته كوچولوكنار سفرمون نشسته    ( وداره سنجدا رو ميخوره  )      خداوندا خانواده سه نفره ما و همه كسايي رو كه دوست داريم و دوستمون                    دارن رو سالم و شاد دور هم حفظ كن               ...
1 فروردين 1391

قلمبه

ماماني اين روزا هركي تورو ميبينه صدات ميكنه قلمبه !!!!!!!!!! اره مامان خيلي نمكي شدي 5 قدمت هم تبديل به 20-30 قدم شده  ازت ميپرسم ببيي ميگه ؟ ميگي ب ...ب  دنبه داري ؟ د...د    پس چرا ميگي ؟د...د  اينقدر سريع جواب ميدي كه زودتر سوالام تموم شه فدات شم  ميگيم گاوي ميگه ؟ ميگي مو...(چشماتم درشت ميكني ) كلمات ديگه اي كه ميگي: دديي(ببيي) كلا همه چي رو با د ميگي ديده (جوجه)  دادني (ماهي) موقعي كه پوشكت رو عوض ميكنم :اه اه  يا پيففففف اتل متل توتو له ياد گرقتي  پازل حيواناتت رو سعي ميكني بچيني راستي مامان كتاب خيلي دوس داري ها اما بعد از اينكه ديدش سريع ميري سراغ پاره كردنش...
20 اسفند 1390

بدون عنوان

شيرينم ببخشيد كه چند وقته نيومدم سراغ وبلاگت   امروز يعني 12 اسفند براي اولين بار تنهايي 5 قدم راه رفتي  قبلا در حد يك قدم ميرفتي و ميافتادي اما امروز خيلي خوشگل قدم برميداشتي  الهي شكر خدايا شكرت دخترم راه رفت خدايا شكرت دخترم حرف ميزنه ... ميخنده ... گريه ميكنه .. خدايا شكرت دخترم با چشماي زيباش دنيا رو ميبينه خدايا شكرت دخترم با گوشهاي كوچولوش شعرهايي رو كه براش ميخونم ميشنوه خدايا شكرت دخترم  غذا ميخوره ... شير مادر ميخوره ...            خدايا شكرت بدنش سالمه ....                          ...
12 اسفند 1390

فرشته کوچولو

روز جمعه 7 بهمن با بابايي و مامان مهين برديمت آتليه براي يكسالگيت . كلي با دكور اونجا بازي كردي ماماني . فدات بشم آخراش ديگه خسته شدي اما عكسات خيلي زيبا شد     ادامه مطلب       ...
18 بهمن 1390

بعد از يه غيبت طولاني

اين چند وقت خيلي سرم  شلوغ بود و نتونستم بيام اينجا رو آپ كنم .نورا ي مامان هم كه ماشالله بازيگوش شدي و همش بايد مواظبت باشم نخوري به جايي .هنوز راه نيافتادي اما دستت رو به هر جايي كه برسه ميگيري و راه ميري و بعد هم ميخوري به در و ديوار .   الهي كه قربون كنجكاويهات بشم تو مرحله اي هستي كه دوس داري همه چي رو كشف كني . هوا هم خيلي سرده و نميشه زياد بيرون ببرمت  نورا    نورا   نورا  خيلي دوستت دارم وقتي نگات ميكنم وجودم پر ميشه از عشق تو بخدا راس ميگم ماماني تو شيرين ترين و بهترين هديه خدايي هستي   وقتي شير مخوري زيباترين دقيقه ها رو ميگذرونم  وقتي ميخندي ديوونه ميشم  ...
14 بهمن 1390

بازم تولد!!!!!!!!!

نورا گلم بازم تولد يك سالگيت رو جشن گرفتيم اينبار خونه مامان مهين . خيلي خوش گذشت .تمام تزيينات تولدت رو هم با تم كيتي برات انجام دادم . هر چند خيلي خسته شدم اما ميدونم ايشالله بزرگ كه بشي با ديدن اين عكس و فيلم ها كلي ذوق ميكني دوست دارم بدوني تموم اين كارها يه بازيه و ميگذره و شايد فراموش بشه اما علت اين بازيها و كارها مهمه كه تويي . تويي كه اين همه منتظرت بوديم . من و بابا عاشقتيم بقیه تصاویر در ادامه مطلب تا ساعت ٥ نورا جونم خواب بود منم دلم نیومد بیدارش کنم و چون سرم شلوغ بود کمتر ازش عکس انداختم        ...
13 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نورا می باشد