نورانورا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

نورا

يا ضامن آهو

  19 مهر بازهم مثل هر سال آقا امام رضا ما رو طلبيد هر چند سفرمون كوتاه بود اما خدارو شكر  به تو كه خيلي خوش گذشت . ههههههههه چون تو مي دويدي و ما دنبالت .شده بوديم سوژه ي بقيه بازم هههههههههه كلا تو قاموست اين مطلب نميگنجه كه ثانيه اي دستت رو بدي به ما بازم بگم هههههههههه (البته با كمي چاشني حرص) تو حرم خيلي دعا كردم كه راحت از شير بگيرمت .دلشوره دارم كه يه وقت اذيت نشي . غصه نخوري تپلي هات آب نشن ........ايندفعه گريهههههه  تو راه برگشت اما اذيت شدي هي بالا آوردي و من ناراحتت بودم .كم كم بيحال هم شدي و اين باعث شد پروژه از شير گرفتن اندكي به تاخير بيفته . الهي فدات شم و نبينم روزي رو كه بي حالي مادر.  ...
24 مهر 1391

روز هاي زيباي با تو بودن

  خيلي روزاي قشنگي رو داريم الهي شكر. وقتي تو هستي وقتي ميدوي ...ميخندي...همش تو خونمون سر وصداست ...صداي خنده و ها وجيغ هاي تو ....الهي شكر صداي نق نق هات و غر غر هات ........الهي شكر اما فقط سر و صدا داري از حرف زدن خبري نيست . اينقدر دوست دارم زودتر به حرف بيفتي . كلمه  بگي جمله بگي ....واي دلم غش ميره . خيلي از هم سن و سالات تو اين زمينه از تو جلو ترن اما بازم الهي شكر منتظر اين لحظه شيرين ميمونم . الانم يه چيزايي ميگي  ماما يا وقتايي كه لوس ميشي مامانييي بابا.....دايي .....عمو.....ني ني و.......كه قبلا نوشتم تو وبت  اما كم بكار ميبريشون بامزشون اسمته . بهت م...
17 مهر 1391

نورا دختري در مزرعه

براي چهارمين بار همراه فرشته كوچيكم رفتيم اراك و به روستاي پدري  خدارو شكر مثل هميشه خوش گذشت  مخصوصا به نوراي نازنينم  ماماني اينقدر خر ديده بودي هي راه ميرفتي ميگفتي عـ....عـ.....عـ..... خوش و خرم رفتيم باغ انگور بچينيم  كاملا آروم داري از ما ميپرسي چرا من نچينم ؟؟؟؟   خشم اژدهاي مامان !!!!   و مسئوليت خطير چيدن انگور به شما محول شددددددد!!!!!!   زندگي شيرين ميشود خووووووووووب حالا راحت شدي؟؟؟ از هرخوشه انگور كه كاملا هم خاكي بود با قلدري 2 دونه شسته نشده ميخوردي وبعد براي خودت دست ميزدي  ديووووونتيم      ...
28 شهريور 1391

سفر به همدان

تصميم گرفتيم از 7 تا 11 شهريور رو بريم همدان .بابايي گفت خنكه و مي چسبه اما...... نميدونستيم اينقدر خوش ميگذره و خستگيمون در مياد .يه سفر عـــــــــــالي بود عالي. اما بيشتر از همه به   نورا جونم خوش گذشت .  اينقدر خوب بوووود كه حتما دوباره ميريم          در هگمتانه خوشحال از اينكه از دستمون فرار كردي  و اينجا ناراحتي چرا نميزاريم تنهايي بري ... بازم ميخواي خودت تنها بري و..........     گنج نامه وتماشاي رود الوند فداي اون تماشا كردنت   وااااي خداياي من اينجا از دستت مرديم از خنده پشمك و فرفره تو دستات ميدو...
11 شهريور 1391

نورا

وقتي مامان تنبل شه و سرش شلووووووووووغ معلومه وبلاگ تپلي خانوم بروز نميشه  سعي ميكنم يه سري از كار هايي كه ميكني رو با عكس  شرح بدم  تا خاطراتت نصفه نمونه عسلم   بقيه در ادامه مطلب 1.بازيي كه فعلا بهش گير دادي و ول كن قضيه نيستي: آب بازي جالب اينجاست كه بايد دو تا ظرف پيشت باشه و مثل آزمايشگاهي ها با علاقه تمام آب رو از يه ليوان به يه ليوان ديگه ميريزي كلي هم آب اين وسط هدر ميره .هههه فرش اشپزخونه كه ديگه هيچي نميتونم توصيفي ازش داشته باشم برات  اما منو بابايي عاشق اين بازيت هستيم  قيافت با لپ و لب آويزون ديدني ميشه      2.كلا كمد و كشو و...از دست شما ن...
11 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نورا می باشد