نورانورا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

نورا

موهاشو كوتاه كردم

6 مردا موهاي نوراجونمو حسابي كوتاه كردم  قبلا هي مرتب كرده بودم اما انقدر كوتاه نه  ولي خيلي با مزه شدي مامانم (به قول خودت كه يه وقتايي ميگي مامانم يا مادر)     واينم عكس جديد از موهات   ...
15 مرداد 1392

خانوم دكتر لالا

مي دونم دير به دير ميام اينجا و از كاراي جديدت نمينويسم و ميدونم بعدا پشيمون ميشم اما واقعا نميرسم  اينروزا فقط صداي قشنگ و حرفهاي توست كه خونمون رو پر كرده و شده مثال زدني  حالا كه داري جمله ميگي .... انقدر شيرينه .......كه فقط خدا ميدونه . تو تموم لحظه هايي كه تو حرف ميزني و من عشق ميكنم از خدا ميخوام اين شيريني تو خونه همه باشه و همه طعم داشتن فرزند رو بجشند. به خودت ميگي خانوم دكتر لالا:   همه چي ميگي خداروشكر اما چنتا بامزه هاش رو مينويسم اگه يادم اومد اضافه ميكنم قابلمه : قاباله  ليوان : ميان گاز: قاز شربت : شَبَش مردعنكبوتي : نَمِه جومه !!!! كلي باهات كار كرديم شد : مرد عچوبي حالا به عنكب...
8 مرداد 1392

شاينا

يه روز هم شاينا كوچولو با مامان وباباش اومدن خونه ي ما . شما از قبلش كلي ذوق داشتي و هي ميرفتي پشت پنجره و ميگفتي شاينا بيااااااااااااااا شاينا جون رو قشنگ يادت ميومد جون قبل از عيد باهم رفته بوديم خونه‌ي بازي. و تو خونه دائم به صورت خيالي با شاينا تلفني حرف ميزدي  خيلي روز خوبي بود . خدارو شكر دعواتون نشد اما هر چند دقيقه يك بار يكيتون با نارضايتي از اتق ميومد بيرون .هههههههههه اما در كل خوب بود . اينقدر رو تخت مامان پريديد كه هر لحظه احتمال ميدادم فنرهاش بزنه بيرون  فرداي اون روز هم واقعا تلفني با هم حرف زديد اين مكامه اي بود كه من درك كردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!1: نورا : شاينـــــــااااااااا شاينا: جونم ...
19 خرداد 1392

نقاشي

نقاشيت عالي شده تو ادامه مطلب ميزارم  رنگ كردنت هم خوب شده  واز اين دو تا بهتر تراش كردنت  خونه‌ي ما همواره مملو از آشغال تراش هاي توست  البته با مزش اينجاست كه يه كاغذ ميزاري زير دستت و شروع ميكني به تراشيدن حتي خودكار   بعد كاغذ محتوي تراشه ها رو ميبري سمت سطل زباله امااااااااااااااااااااا تا برسي به سطل يه جاده از تراشه پشت سرته  ماماني خدايي اين جور موقع ها كلي بهت ميخندم و قربون صدقه دستاي كپلت و اون لبهات كه بهم فشار ميدي ميرم فكر نكني دعوات ميكنم ها  تو خونه خيلي آزادي . راحت آب بازي ميكني  ميريزي ميپاشي لباس هارو از تو كشو ميريزي بيرون به هواي پهن كردن و.... چن روز ...
19 خرداد 1392

بدون عنوان

واااااااااااي بعد يه تنبلي زياد دوباره اومدم . خدارو شكر از عيد تا حالا حرف زدنات بهتر شده و واز اينكه ميتوني منظورت رو برسوني كلي عشق ميكنم. يه وقتايي اينقدر سرگرمي كه هر چي صدات ميكنم جواب نميدي انگار اصلا نميشنوي يه وقتايي هم به جالبترين بازيها و كارها اصلا توجهي نشون نميدي  و اون موقع است كه منِ بيچاره ميشم اسباب بازيت  بهم ميگي : مامان لالا ... و بعد هي از اين ورم قل مبخوري ميري اونور ....وااااااااااي كه حق اعتراض ندارم  بجاش ميگيرم حسابي ميچلونمت و هي ماچت ميكنم هي ماچ ماچ ماچ ... البته تو هم بدت نمياد يكي تلپ تلپ ماچت كنه فقط آخر سري هي پاك ميكني. يه بار ماماني از پشت تلفن بوست كرد و تو سريع لپت رو پاك كرد...
19 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نورا می باشد