نقاشي
نقاشيت عالي شده تو ادامه مطلب ميزارم
رنگ كردنت هم خوب شده
واز اين دو تا بهتر تراش كردنت
خونهي ما همواره مملو از آشغال تراش هاي توست البته با مزش اينجاست كه يه كاغذ ميزاري زير دستت و شروع ميكني به تراشيدن حتي خودكار بعد كاغذ محتوي تراشه ها رو ميبري سمت سطل زباله امااااااااااااااااااااا تا برسي به سطل يه جاده از تراشه پشت سرته
ماماني خدايي اين جور موقع ها كلي بهت ميخندم و قربون صدقه دستاي كپلت و اون لبهات كه بهم فشار ميدي ميرم فكر نكني دعوات ميكنم ها
تو خونه خيلي آزادي . راحت آب بازي ميكني ميريزي ميپاشي لباس هارو از تو كشو ميريزي بيرون به هواي پهن كردن و....
چن روز پيشا ميخواستم كتلت درست كنم تخم مرغ رو دادم شما بشكني وااااي خداي من به محض اينكه دادم دستت قبل از اينكه توضيح بدم چيكار كني محكم دو تا انگشت شصتت رو فشار دادي و تخم مرغ بيجاره تركيد و پخش شد تو آشپزخونه ....من اين وسط غش كرده بودم از خنده و تو مبهوت قضيه
يكم هم كلك باز شدي . بهت يه تافي دادم كه پوستش بنفش بود . خوردي و كلي به به و چه چه كردي تموم كه شد پوستش رو آوردي يه جوري بهم پس دادي كه فكر كنم نخوردي !!! وگفتي بَنَش نه زرد بده
منم بهت گفتم خوب بنفشه رو بده زرد بدم . فكر ميكردم كم مياري و ميري و ديگه بهم گير نميدي ديدم انگشتت رو كردي ته حلقت كه شايد بتوني بالا بياريش
يه بارم رفتيم مهموني سر شام بود دلستر رو ديدي و خواستي . ما هم بهت گفتيم هر وقت پلوت رو خوردي و اول شدي و بشقابت تميز شد بهت دلستر ميديم . در كمال تعجب ديديم سريع با قاشق كل برنجها رو دادي يه گوشهي گوشه و قاشق هم گذاشتي روش و گفتي ابّل (اول) مارو ميگي گفتيم قبول نيست تو بشقابت برنج نبايد باشه سريع همه برنجا رو خالي كردي تو بشقاب بابا حميد و گفتي لالا ابّل!!!
(يادم رفت بگم يه چن وقتيه اسم خودت رو ميگي لالا )