بالاخره با حموم كنار اومدي
به لطف اين وان بزرگ و عشقي كه به آب بازي داري ما راحت شديم هرچند نميزاري سرت رو بشوريم . اما ديگه تا ميگيم حموم در نميري از دستمون تازه خودت يه وقتايي با لباس ميري تو وان خالي ميشيني به اميد اينكه آب بياد توش ههههه بعد حموم پستونك ميجسبه .......... اين عروسك كه اسمش رو گذاشتيم دادشي از دست تو بدبخته براي اين كه يا كتك ميخوره يا پستونكش رو ميخوري(تويي كه اصلا پستونك خور نبودي!!!) يا پرتش ميكني اصلا وقتي مي بينيش خودت اداي گريه كردن در مياري هههه يعني ني ني گريه ميكنه ...
نویسنده :
مامان مرمر
17:31
20 ماهگي
تولد 20 ماهگيت مبارك خدا كمكم كنه امشب برات كيك بپزم .. ...
نویسنده :
مامان مرمر
16:53
بازی
بازي بازي بازيييييييييي نوراي ما فقط بازي دوست داره مثل همه كوچولوهاي همسن و سال خودش يكي از بازيهايي كه بيشتر با بابايي بازي ميكن "ادا بازي" هستش . يعني هر كار تو ميكني بايد بابايي هم ادات رو در بياره و اين وسط من از كارهايي كه تو ميكني غش ميكنم از خنده . اول دستت رو ميكشي رو سر و صورتت بعد موهاتو بهم ميريزي بعد ميخوابي رو زمين اداي گاو و ببيي و جوجو بعد غلت ميزني يهو ميدوی میری ميشيني وای که من به فدای این همه انرژی تو دوستت دارم ...
نویسنده :
مامان مرمر
16:19
بدون عنوان
ژستهاي ددر
اينجا بابايي ميخواست بره بيرون اشغالها رو ببره كه فهميدي و مجبور شديم شمارو هم حاضر كنيموخودت رفتي از خوشحالي تل اوردي گذاشتي سرت اينجا هم كه ني نيت رو گذاشتي تو كالسكه با خودت ببري ...
نویسنده :
مامان مرمر
13:28
بدون عنوان
گل خوشگلي كه خاله پرگل به نورا داد(تو قرار قبلي ) اسباب كشي در فرودگاه وسالن وليمه ماماني ...
نویسنده :
مامان مرمر
18:32
بدون عنوان
ماماني يك ماهي ميشه نيومدم اينجا تا خاطراتت رو ثبت كنم . ماه سختي روگدرونديم اما شيرين..... اومديم يه خونه جديد و شما اين تنوع رو دوست داشتي خدارو شكر و يه سري عادت هايي كه يه كوچولو بد بود و تو اون خونه انجام ميدادي اينجا به خاطر جديد بودن محل فراموش كردي ....(مثل گير دادن به پريز و كليد و اف اف و رفتن به حياط خلوت و...) اسباب كشيمون سخت بود چون مامان مهين نبود اما شيرين بود چون فرستاده بوديمش مكه شما خيلي دوسش داري و وابسته اي بهش وقتي از مكه برگشت انگار باهاش قهر بودي بغلش كرده بودي اما هر كاري ميكرد نگاش نميكردي ولي كم كم .... مثل قبل شدي ...
نویسنده :
مامان مرمر
17:52
لواسان
جمعه تصميم گرفتيم بريم لواسون تا شما يكم آب بازي كني . بسكه تو خونه ليوان اب رو برميداري كه بازي كني دلمون سوخت ....دل سوختن همانا و پدر مارو در آوردن همانا هه هه هه يك ساعت مارو تو آفتاب نگه داشتي تا كنار آب بشيني و گل درست كني بمالي به پاهات و اينهم شيرين كاري بعد آب بازي ...
نویسنده :
مامان مرمر
15:08