نورانورا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

نورا

دختر يكي يدونه

  دختر یکی یه دونه چراغ خونه  هم مهمونه هم صاحب خونه   وقتی خودش با خودشه صدا ازش درنمیاد اما صداش که درمیاد گنجشک از پسش برنمیاد   سوال داره صد تا سوال صدتا دیگه ام یادش میاد    دختر یکی یه دونه هنوز به غذا لب نزده میگه این بده اونم بده مرغش فقط یه پا داره   بگی نود،میگه صده 10-20-30-40-50-60-70-80-90-100   دختر یکی یه دونه چراغ خونس،عزیز دردونه اس اگه یه وقت ناز میکنه چین و چروک اخمتو،عوضش وا میکنه  خنده ی ریزه میزه خنده ازش میریزه قلقلک سر خوده هم نرمه و هم تیزه   دختر یکی یه دونه چراغ خونه،عزیز درد...
27 فروردين 1391

ميدون روي .......

خدارو شكر كه اين نارمك ميدون داره تا ما دخملمون رو هي ببريم هوا خوري  قربون اداهات برم كه لباسها و جورابت رو مياري ميندازي طرف من و يا كفشاتو نشون ميدي ميگي ددر آدم عذاب وجدان ميگيره اگر تو رو به ددر نبره شيرينم    اينم عكسهاي امروز نورا گلي كه با مامان هواخوري رفتن عاشقتـــــــــــــــــــــــــم ماماني چقدر پيرمرد پيرزن ها رو دوست داري تو ؟؟؟؟ همش دستم رو ميكشيدي سمت اونا تازه تسبيح يه بابابزرگ رو هم ازش گرفتي به مورچه ها هم ميگي جي جي   امروز ميخواستي باپاهاي كوچولوت يك كلوني مورچه رو ازبين ببري كه مامان نذاشت  خلاصه يك ساعتي مامان رو راه بردي!!!!! خيلي خي...
21 فروردين 1391

نوروز 1391

  بسم الله الرحمن الرحيم  يا مقلب القلوب والابصار  يا مدبر اليل و النهار  يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال  سال 91 هم از راه رسيد. من و بابا حميد خدارو هزار مرتبه شكر كرديم كه امسال هم مثل پارسال يه فرشته كوچولوكنار سفرمون نشسته    ( وداره سنجدا رو ميخوره  )      خداوندا خانواده سه نفره ما و همه كسايي رو كه دوست داريم و دوستمون                    دارن رو سالم و شاد دور هم حفظ كن               ...
1 فروردين 1391

قلمبه

ماماني اين روزا هركي تورو ميبينه صدات ميكنه قلمبه !!!!!!!!!! اره مامان خيلي نمكي شدي 5 قدمت هم تبديل به 20-30 قدم شده  ازت ميپرسم ببيي ميگه ؟ ميگي ب ...ب  دنبه داري ؟ د...د    پس چرا ميگي ؟د...د  اينقدر سريع جواب ميدي كه زودتر سوالام تموم شه فدات شم  ميگيم گاوي ميگه ؟ ميگي مو...(چشماتم درشت ميكني ) كلمات ديگه اي كه ميگي: دديي(ببيي) كلا همه چي رو با د ميگي ديده (جوجه)  دادني (ماهي) موقعي كه پوشكت رو عوض ميكنم :اه اه  يا پيففففف اتل متل توتو له ياد گرقتي  پازل حيواناتت رو سعي ميكني بچيني راستي مامان كتاب خيلي دوس داري ها اما بعد از اينكه ديدش سريع ميري سراغ پاره كردنش...
20 اسفند 1390

بدون عنوان

شيرينم ببخشيد كه چند وقته نيومدم سراغ وبلاگت   امروز يعني 12 اسفند براي اولين بار تنهايي 5 قدم راه رفتي  قبلا در حد يك قدم ميرفتي و ميافتادي اما امروز خيلي خوشگل قدم برميداشتي  الهي شكر خدايا شكرت دخترم راه رفت خدايا شكرت دخترم حرف ميزنه ... ميخنده ... گريه ميكنه .. خدايا شكرت دخترم با چشماي زيباش دنيا رو ميبينه خدايا شكرت دخترم با گوشهاي كوچولوش شعرهايي رو كه براش ميخونم ميشنوه خدايا شكرت دخترم  غذا ميخوره ... شير مادر ميخوره ...            خدايا شكرت بدنش سالمه ....                          ...
12 اسفند 1390

فرشته کوچولو

روز جمعه 7 بهمن با بابايي و مامان مهين برديمت آتليه براي يكسالگيت . كلي با دكور اونجا بازي كردي ماماني . فدات بشم آخراش ديگه خسته شدي اما عكسات خيلي زيبا شد     ادامه مطلب       ...
18 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نورا می باشد