نورانورا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

نورا

مسافرت

1392/5/22 15:29
نویسنده : مامان مرمر
539 بازدید
اشتراک گذاری

يعد يك ماه روزه داري و خستگي تصميم گرفتيم واسه تعطيلات عيد فطر بريم مسافرت و از اونجاييكه شما هي ميگفتي :لالا بره دريا ، لالا بشه قايق ،بره شمال و ...كاملا مقصد معلوم بود. 

خدايي خيلي خوش گذشت و خستگي از تنمون در اومد.

اين ماهي رو خودت پيدا كردي و فكر ميكردي زندست . كلي باهاش حرف ميزدي 

 

اينم ماهي دوم . هي هم صداشون ميكردي و ميگفتي :

ماهيه چوچولو، ماهيه بلند(به بزرگ ميگي بلند) كجاشي؟(كجايي؟)

اينجا هم جنگل نور هستش 

روز آخر پيتزا گرفتيم رفتيم تو جنگل بخوريم . خيلي چسبيد . جاي همه دوستان خالي .

وشما هم به لطف عنكبوت و سنجاقك هايي كه ميديدي حسابي خوردي .

نوش جونت مامان بغل.

هر چي هم بهت گفتيم اينجا جنگله آخر سر گفتي : ربّيم ميدون! (رفتيم ميدون !)

انقدر كه ميدوناي نارمك سرسبزه هر جاي سبزي رو ميبيني ميگي ميدون خنده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاطرات خانه كودكي
22 مرداد 92 19:47
الهيييييييييي خوشگلم با اين موهات چقدر ناز شدي ربيم ميدونچه بامزه حرف ميزني
خاله نرگس
23 مرداد 92 8:05
عزيز خاله نرگسه..دلم براش تنگ شده
پرگل
23 مرداد 92 13:41
عزیزممممممممم همیشه به گردش..اونم خانوادگی...اونم شماااااااااااااااااال خوشبحالت نوراااا
مریم(مامان دینا)
24 مرداد 92 10:21
عزیزم خوشحالم بهت خوش گذشته خدایی خوب شجاع هستی ها دینا عمرا نزدیک ماهی هم نمیشه چه برسه بگیره تو دستش
مامان ملينا
6 شهریور 92 16:23
دختر خيلي نازي دارين . دوست داشتين پيش ما هم بياين
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نورا می باشد