نورانورا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

نورا

بدون عنوان

امشب يه تولد كوچولو داشتيم من و بابا ونورا ،ماماني و داييخوشگذشت  بابايي واست يه كيك كوچولو خريده بود كه از همون اول شروع كردي هاپوي روش رو خوردي الهي تولد 100 سالگيت بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس     داري هاپوي كيك رو ميخوري قربون اون فوووووت كردنت بشم كه اسباب خنده‌ي ماشده بود   آره عزيزم داري مي‌ري تو سه سال   بابايي بهت يه تو تو گردني خوشگل هديه داد. منم يه كلبه‌ي بازي ماماني پول و دايي هم يه عروسك بزرگه كه پهلوت نشسته و اگر دستشو بگيري باهات راه مياد كلي امشب سرگرمش شدي  ...
5 دی 1391

دختر نازم 2 ساله شد

حالا 2 ساله خونه ما پر از عطر گلهاي بهشته اينقدر من و بابا از بودنت لذت ميبريم كه غمهاي عالم جرات ندارن بيان خونمون . خدارو شكر كه تو رو داريم . الهي خوشبختيت رو ببينيم  اينقدر اين دو سال قشنگ بود كه انگار داشتم خاله بازي ميكردم  و من اين خاله بازي رو دوست دارم ... بازي اي كه توش تو عروسكم باشي. من كه تو بچگي از اون عروسكها كه حرف ميزدن نداشتم اماحالا توهستي ! مثل يك عروسـك تو خونه ما نشستي . منم هستم ! چادر هم 2 تا داريم يدونه برامن و يدونه اندازه ي تو تازه قابلمه كوچولو و كفگير ملاغه هم داريــم بزرگش هم داريم .اصــلا نيازي نيست از كســي اجازه بگيريـم برشون داريم . قشنگترين خاله بازي دنيا برام اونيه كه...
5 دی 1391

دومين يلداي نورا جون

   امسال هم شكر خدا همه دور هم خونه مامانجون(مادر بزرگ خودم) جمع شديم و به تو و اميرحسين حسابي خوش گذشت. خيلي ناناي كردي جيغ زدي بدو بدو كردي ... خلاصه بچگي كرديدو لبخند رو به روي لب هممون آورديد. الهي شكر نورا و اميرحسين جون اينم كارايي كه به عشق تو انجام دادم    ...
3 دی 1391

نورا با سواد شد

  بعد چند روز آلودگي بسيار شديد امروز بارون اومد خدارو شكر و هوا لطيف شد.دلم برات ميسوزه مامان كه داري اين هوا رو تنفس ميكني . اين روزا نتونستم بيرون ببرمت و حوصله ات حسابي سر رفته طفلك من ! اما امروز با بابايي ميريم بيرون تا تو حسابي كيف كني . اين چند روز تو خونه حسابي باهات واسه حرف زدن كار كردم . اما مثل اينكه تا زمانش نرسه نميخواي شيرين زبوني كني .عيب نداره فداي سلامتيت. چندتا كلمه جديد ميگي كه خيلي هم بامزه ادا ميكني : بچه بشين : بهچـــــــي پيشي سلام چطوري؟ : اَم.....جي توم؟ اما يه چيز ديگه اين كه كلمه آب و بابا رو ميتوني بخوني هر جا كه باشه  تا يه جا مينويسم بابا............يا آب خودت ميخون...
16 آذر 1391

نوراي بعد شير

واقعا خوب با اين قضيه كنار اومدي .هنوز متعجبيم!!!!!!!! اما ماشالله شيرين كاريهات اينقدر زياده كه شبها حاضر به خوابيدن نميشي  اما خوب !!!لاغر شدي مثل اون موقع ها ديگه دلت قلمبه نيست  اين عكس مال قبل از شروع از شير گرفتنت هست الهي شكر ...
16 آذر 1391

بدون عنوان

توبزرگ شدي بيشتر از اون چيزي كه من فكر ميكردم : 1.صبح خيلي عجله داشتي زودتر چايي بخوري نميذاشتي خنكش كنم. اخر سر ليوان رو ازم گرفتي يه ذره خوردي ديدي داغه گداشتي زمين فوتش كردي و بعد دوباره خوردي با ژست مخصوص ادم بزرگها . دلم ميخواست لهت كنم بعدشم گازت بگيرم  2. بعد از صبحونه داشتم ناخنهات رو ميگرفتم ناخن شصتت رو كه گرفتم برش داشتي و سعي كردي دوباره بچسبوني سر جاش!!! 3.ديشب يه عروسك انگشتي كرده بودم دستم و هي بهت ميگفتم سلام .....نورا ....ســــــلام  ظهر موقع ناهار انگشتت رو كردي تو ماست يه قلمبه اوردي بيرون گرفتي جلوي چشمت به خودت تندتند ميگفتي : اَم.... اَم (سلام ....سلام ) ...
30 آبان 1391

طنازي هاي دخترك

........................................... وقتي قراره خودت تنهايي تيپ بزني !!!!   بدون شرح ......... اينجا هم مانتوي من رو از حلقه آستين كردي تو سرت  (اينو از كليپ قاطينگا و پاتينگا ياد گرفتي ) ...
15 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نورا می باشد